کد مطلب:29263 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:94

عبد الرحمان جامی












.

4044. جامی می گوید:


قَد بَدا مشهدُ مولایَ أنیخوا جَمَلی[2].
كه مشاهد شد از آن مشهدم انوار جلی


رویش آن مظهر صافی است كه بر صورت اهل
آشكار است در او عكس جمال ازلی


چشمم از پرتو رویش به خدا بینا شد
جای آن دارد اگر كور شود معتزلی


زنده عشق نَمُرده است و نمیرد هرگز
لا یزالی بُود این زندگی و لم یَزَلی


در جهان نیست متاعی كه ندارد بَدَلی
خاصه عشق بود منقبت بی بَدَلی.


دعوی عشق و تولّا مكن، ای سیرت تو
بغض ارباب دل از بی خِردی و دَغَلی


مُشك بر جامه زدن، سود ندارد چندان
چون تو در جامه گرفتار به كُند بغلی


چون تو را چاشنی شهد محبّت نرسید
از شهِ نحل، چه حاصل ز لباس عسلی


جامی از قافله سالار ره عشق تو را
گر بپرسند كه آن كیست، علی گوی، علی.[3].









    1. نور الدین عبد الرحمان جامی، از شاعران معروف قرن نهم است. پدرش نظام الدین دشتی، منسوب به محلّه دشت اصفهان است كه به ولایت جام مسافرت كرد. عبد الرحمان در جام، متولّد شد و جامی لقب گرفت. وی به مكّه سفر كرد و در بازگشت، به دمشق، تبریز و در سال 787 ق، به هرات رسید. وی آثار بسیاری دارد كه از جمله آنهاست:دیوان جامی، هفت اورنگ، نقد النصوص، نفحات الأنس، لوایح، لوامع، شواهد النبوة، بهارستان، مناسك حج، رساله تهلیلیه در علم دین، تحقیق مذهب صوفیان، رساله موسیقی، رساله علم قوافی، تجنیس الخط، منشآت، معمّیات، الفوائد الضیائیه و تاریخ صوفیان. جامی در سال 897 ق، درگذشت.
    2. مزار مولایم نمایان شد. شتر مرا رها كنید.
    3. دیوان جامی، ویراسته هاشم رضی، انتشارات پیروز.